گفتم به دل که بهر گدایی کجا روم؟
گفت برو به طوس بگو اباالجواد...
چند روزیست دلم میل زیارت دارد
باز حس میکنم این قلب حرارت دارد
واژه در واژه برای تو غزل میگویم
بیت بیت غزلم عرض ارادت دارد
بی جهت نیست که قلبم به کبوتر هایت
چند سالیست که احساس حسادت دارد
نیستم لایق دیدار تو،اما آقا
چشم هایم به تماشای تو عادت دارد
آه!دلتنگ توام،باز مرا دعوت کن
چند روزیست دلم میل زیارت دارد
آهو از کجا فهمید
باید از تو یاری خواست؟
از پناه تو باید
سایه ای بهاری خواست؟
آهو از کجا فهمید
باتو میشود آرام؟
با نگاه تو آهو
پیش پای تو شد رام
تو به مهربان بودن
شهره در زمین بودی
مهربان فراوان بود
مهربان ترین بودی
میدهی نجات از مرگ
آهوی فراری را
میکنی جدا از او
ترس و بیقراری را
شنیده ام
کسانی شبیه و شکل مرا
کنار پنجره فولاد میدهند شفا
دست به دامان آقا شو
یا علی بن موسی الرضا
****************
یا امام رضا
افتاده ام از پا که زمین گیر تو باشم
تا دست تو اوج دهد این بی سر و پا را
حتما قرار شاه و گدا هست یادتان
آری همان شبی که زدم دل به نامتان
مشهد حرم ورودی باب الجوادتان
آقا دلم عجیب گرفته برایتان
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
دیگر کبوتر دل من آب و دانه را
جز با کبوتران تو تقسیم نمیکند
زائری بارانی ام آقا به دادم میرسی؟
بی پناهم،خسته ام ،تنها
آقا به دادم میرسی؟
گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوها
به دادم میرسی؟
از کبوتر ها که میپرسم نشانم میدهند
گنبد و گلدسته هایت را
به دادم میرسی؟
من دخیل التماس را به چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا
به دادم میرسی؟